جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

ز مثل زادگاه...

من خوبم ...

هوا اما بهتر است

گاهی هوای آب و خیال و مرغابی می آید، روزگار است...

نماز است و دیوار و یک ستون ایمان در حال انفجار...

دست و نقاب و یک رژ لب خشک شده...

من اما بهترم...

روزهای آفتابی...عصرهای خنک...درسهای نازنین

نه نم نم باران کسل می کند

نه حضور یک مشت آجر به اسم خانه...

همین

سیما

مهر 1390

*پ.ن 1 – من افسرده که چه عرض کنم شاید کمی در شرف دیوانگی باشم...اما نه از نوع بدش...توضیح می دهم

پ.ن 2- یه ماه رمضون دستم به کار نرفت...اینروزها از بس چشمم به کامپیوتر هست و قلم و این حرفها ...واقعا چشم درد و کمردرد گرفتم

پ.ن 3- بودی...بودم...بودیم...رفتم...رفتی...نیستیم...توصیف ساعات روزهایم

پ.ن 4- شعر نیست...نه نو نه قدیمی نه کهنه نه جدید نه اصلا چیزی...اینتر است...همین


هیچ نظری موجود نیست: