یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۰

آسمان...آبی اما...


گفته بودم آسمان همه جا یک رنگ نیست...آره...آسمان مونترال آبی تر است...ابرهاش خوشگل تره...اما...


اینروزها خیلی به این اما ها فکر می کنم.به زیبایی...به مفهوم لذت بردن...به خندیدن...به قشنگی...به ارتباط...به خیلی چیزهای دیگه...

یادمه دانشجوی لیسانس که بودم...با بچه ها می چپیدیم توی یه پراید قراضه و می رفتیم توی خیابون ها...آهنگ می ذاشتیم.می رقصیدیم.جیغ می زدیم.کلا شاد بودیم.درسته سه تا از اون آدمها دیگه دوستم نیستن...اما خدایش آرامشی که اون حرکات بهم می داد خارق العاده بود...یعنی اینروزها که هفته اول شروع کلاسهای مکگیل و کلا دانشگاه ها هست فقط به این فکر می کنم آیا این کوچلوهای تازه وارد لذتی که ما توی اوج کمبود می بردیم می برن؟اینا می تونن وسط خیابون برقصن...جیغ بزنن مشروب بخورن...ما اما با ترس می رقصیدیم...با ترس آهنگ زیاد می کردیم...رنگ رژلبمون نباید بیشتر از یک حد می شد...اگه با پسری بیرون می رفتیم باید هزار بار هزارتا چیز رو نذر می کردیم که اتفاقی نیافته.اما بهمون خوش می گذشت...می خندیدم...اونقدر که زمانی که می رسیدیم خونه دلامون از خنده درد می گرفت.اما اینا شادیشون وابسته ای است به...نمی دونم.شاید این دیدگاه غلطی باشه که دارم...چون توی فضای فکر اینا نبودم نمی شه برداشت درستی داشت. به هر حال...از بحث خارج نشیم

آسمان همه جا یک رنگ نیست.اینجا آسمانش آبی تره.تهران پر بود از دود و دم...اما اینجا آبیه...اونقدر که گاهی دلت می خواد بپری توش...الآن هم البته ابری هست.از صبح یک بارون خیلی قشنگ داره می آد...باز هم آسمونش مثل اونجایی که بودم نیست.بارونش هم بوش...عطرش فرق می کنه.شادیشون هم بوش خوب نیست...بوش همش انگار به زور الکل هست...اما شادی ما بوش با یه آهنگ بود و یه مشت دیونه که شاد بودن بی خودی...و همیشه به خودشون می گفتن دیونه...هنوز هم می گن...

کلا بگم.حس می کنم بر عکس اونچیزی که در کل هست...ایران به من این فرصت رو داد که شاد زندگی کنم.انگار با ترس زندگی کردن یه شادی می ده که شما درک نمی کنید.اینجا وسط خیابون رقصیدن هیچ مشکلی نداره.اما با رقصیترین آهنگ هم کم می شه من خودم رو تکون بدم...جالبه نه؟!؟!؟؟!

ایران برعکس اونچیزی که شاید در کل باشه، به من قدرت فکر کردن داد...قدرت اینکه تفاوت ببینم...قدرت اینکه بخوام درک کنم...فضولی کنم...اینکه سعی کنی بفهمی خودش یه مزیت بزرگ هست.شاید یکی از دلایلی که مهاجران ایرانی اینجا خیلی پیشرفت می کنن این حس ها باشه...این دیدگاه ها باشه.

در کل...به اصل موضوع برگردیم...آسمون هیچ جا مثل جایی دیگه نیست...پس بی خیال این ضرب المثل که آسمون همه جا یک رنگه...این یه دروغ هست...شاید به همه بگن آبی... اما این آبی کجا اون آبی که ما دیدیم کجاست...

سیما

شهریور 1390

* رزا داره دفاع می کنه...نیستم برم سر جلسه دفاعش شیرینی بدم.بعدش بچپیم توی یه ماشین و بریم جیغ بزنیم...رزاااا..دلم می خواد اونجا باشم.

**روزها می گذرد و من و پایان نامه شدیم رابطه دو خط موازی...کلا به هم کاری نداریم

***این آهنگ اسمش هست...تم بهشت...البته این اسم رو من براش گذاشتم...براتون می ذارم که لذتش رو ببرید


هیچ نظری موجود نیست: