یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۰

امتحان می شود...1 دو 1000000...ببخشید...امتحان نمی شود.امتحان می دهیم

نشسته ام به انتظار که ای غبار بی سوار...

بله...بله

امتحان...واااای...اگه من درس بخونم به کجای این دنیا بر می خوره؟؟صندلی های کتابخونه و میزم کلا میخ داره.اما این صندلی کامپیوتر چسب..اینجا که می شینم.3 ساعت مداوم نشستم.اونجا یه ربع یه بار می ام اینجا.دیگه تصور کنید.چقدر من فعالم در درس...

شکل مسئولیت مدنی شدم.شکل تئوری های اقتصادی...ای بابا...

یه نی نی هست تو خاندان بزرگ نیما اینا.اسمش هست سارینا.اون همش می گه ای بابا...این ای بابا من هم از اونه...ای بابا...

دیگه اینکه نیما الٱن 2 هفته است رفته اون سر دنیا...بله بله...اون سر دنیا...همونجایی که آهو خونه داره...

منم اینجام...احتمالا در تیر ما هم می رویم و با پرواز قطر می رویم.ببینم چه جوریه.تست پرواز می کنیم.

و اینکه...همین...و باز همین

سیما

خرداد 1390

*ملت می رن کانادا کم می نویسن ما می آیم ایران نمی نویسیم...بله ف.ل.ی.ت.ر هوا نصب شده روی اینترنت ما..(نصب؟یا نسب؟؟؟؟)

**همه از اینجا می روند.ویزای آمریکا...خوب به خدا