چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۹

مهاجری...یا مسافر؟

آیا من مهاجرم؟

دقیقه ای نه اما ساعتی سه بار این سوال رو از خودم می پرسم...روبه روی آینه...در خیابون...سر کوچه ...تو صف دستشویی(خونه ما یه دستشویی ...روشووییی...و کلا یه چیز داره...خوب صف تولید می شه)خلاصه...می پرسم دیگه...

جوابش بسته به حال داره...

آره...

نه...

نمی دونم...

می شه...

نمی شه...

می ره...و نمی ره...حالا ببینم...واه واه...خاک تو سرت و بگیر ببر...

اما یه حقیقت است...اینکه این سیما چه مهاجر باشه...چه نباشه...چه پرین معاب باشه و خودش کفشش رو درست کنه برای زندگی خوب و چه بشه مثل اون دختر خپله که یه دونه گرگ و کرده بود سگ خونگیش...اسمش چی بود..لوسین؟؟؟همون سیماست که در سن 24 سالگی...وسط بزرگراه همت کنار اتوبان زد کنار رو رفت روی سقف ماشین....حال...چه اینجایی...چه اونجایی...فرقی نکرده...هرچند سعی خودش و کرد...اما دید زندگی ارزشش رو نداره...

حالا به بهار سال 1389 فکر می کنه و ساعت 4 بعد از ظهر جمعه خردادی...به به...چقدر اراجیف گفتن لذت بخشه...!!!به به

سیما

اسفند 1389

*دو روز تا تافل...از همین الآن اعلام کنم.اصلا فکر نکنید قرار نمره ای مقبول دریافت شود...فکرتون رو عوض کنید...اعتماد بنفسم زیر خط فقره...بد فورم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

roo saghfe mashin chy kardid? Reza-BC

ناشناس گفت...

roo saghfe mashin chy kardid? Reza-BC