دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

بازم سرما خوردم

سرما خورده ام نافرم...

از آنجایی که تا پنجشنبه شب باید خوب شوم،تمام مدت خودم را تقویت می کنم و تا دلتان بخواهد خوابم.البته میان خواب و بیداری دارم درس سمینار رو هم تهیه می کنم.باید پاورپوینت درست کنم و به استاد عزیز تحویل دهم چون به احتمال قوی برای ارائه درس ایران نخواهم بود. بماند استادش عجب موجودی است که گفتن نداره...

خیلی حرفها از دمشق دارم.اول می خواستم در ویکی تراول wikitravel اطلاعاتم رو بنویسم...اما راستش رو بخواین...فکر نمی کنم اون کشور لایقت این رو داشته باشه که باهاش این کار رو بکنم.اینقدر با ما بدرفتاری کرد (البته فکر نکنین حقمون نبوده ها...همش لیاقتمون بوده)که من هنوز باور نمی کنم این همه ایرانی روزانه راهی اون سفر می شن.

اما به هر حال،چون برای مصاحبه دوستان میرن،بهتره بنویسم.به زودی این کار رو می کنم…چون واقعا اطلاعات زد(الآن این و دیدم اینجوری نوشتم...خودم خجالت کشیدم.منظور ضد بوده...فرض کنید چقدر حالم بد بوده،5دقیقه بعد از ارسال پست) و نقیض زیاده!!!

کلی سرم گیج می ره.چشمام هم همش خسته است و می افته...امروز باید بروم ارز بگیرم...با قیمت بانک مرکزی...بگو حال دارم از تخت بلند شم تا جلو در اتاق برم ندارم.چطوری اون همه راه رو برم...خدا عالمه...

دیشب تهران یه نمه بارون اومد.یعنی هوا خوب می شه؟من که فکر می کنم به خاطر آلودگی هوا اینجوری شدم.

دیگه چیزی ندارم بگم...

در ضمن :«من جمعه وارد خاک کانادا می شم...!سی دسامبر هم بر میگردم ایران سر مشق و زندگی!!!»

سیما

آذر 1389

دسامبر 2010-12-13

۱ نظر:

سميرا گفت...

سلام سيما جان، اميدوارم زود خوب بشي و بتوني در كنار نيما از اين 10 روز سفر لذت ببري! ولي اي كاش بيشتر ميموندي!